از ابتدای مهر بانيت
تا جادوی آبی عشق
خاکساری عاشقانه ام
پرواز حنجره است
و قتی که نامت
هوارا معطر می کند
٬
لب اگر بگشايی
بندری از گل و پر وانه ام
٬
با خواب های خرم می روی و
من با با دبانی از جنون
در جزيره ی مرجانی مرگ
پهلو می گيرم
اکنون که خوشه ی پروين
با مرغ های دريايی
از آن دقيقه ی زخمی و ايستگاه پريشان
می شود .
نظرات شما عزیزان:
|